مدیر زندگی

عقل معاش و عقل معاد در مدیریت زمان

عقل در مدیریت زمان عقل معاش و عقل معاد

محبوب‌ترین آفریده نزد خدا «عقل» است[1] که معیار کمال و مرز بین انسان و حیوان است. بنابراین کمال «مدیریت زمان» در «عقلانیت» نهفته در آن است که کمالش آدمی را به انسانیت می‌رساند و نقصانش، به حیوانیت می‌کشاند. حکمای اسلامی برای مراتب «عقل» درجاتی اعتبار کرده‌اند که از جملهٔ آن‌ها «عقل معاش» و «عقل معاد» است. اولی، برای تدبیر معیشت دنیا و دیگری برای فرجام انسان است که فقدان هر یک، سعادت انسان را خدشه‌دار می‌کند. مسألهٔ این نوشتار اینجاست که «مدیریت زمان چه نسبتی با عقل معاش و عقل معاد دارد؟» ناگفته پیداست که فقدان هر یک، موجب انحطاط انسان است، پس «مدیریت زمان» نیازمند الگویی‌ست که هر دو جنبه از عقل را دارا باشد. در این راستا، دو الگوی منحط معرفی می‌شوند که هر یک فقط به یک جنبه از عقلانیت چسبیده بودند.

 

فهرست

 

یهود و عقل معاش

یکی از اقوامِ ممحض در عقل معاش، یهود هستند، خصوصاً در تدبیر امور مالی، ید طولایی دارند امّا فقدان عقل معاد و عقاید خاصشان موجب شده برخی از آن‌ها گرفتار بسیاری از رذائل شوند. خدا در برخی از آیات قرآن، آن‌ها را به زیبایی معرفی می‌کند، از جمله آیهٔ ۹۶ سورهٔ بقره:

«وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلىَ‏ حَيَاةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ  يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن يُعَمَّرَ  وَ اللهُ بَصِيرُ  بِمَا يَعْمَلُون‏؛

و آن‌ها (یهود) را حريص‏ترين مردم -حتى حريص‌تر از مشركان- بر زندگى (اين دنيا، و اندوختن ثروت) خواهى يافت؛ (تا آن جا) كه هر یک از آن‌ها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود! در حالى كه اين عمر طولانى، او را از كيفر (الهى) باز نخواهد داشت. و خداوند به اعمال آن‌ها بيناست.

«وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيرا[2]؛

ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات) اعلام كرديم كه دو بار در زمين فساد خواهيد كرد، و برتری ‏جويى بزرگى خواهيد نمود.»

 

مسیحیان و عقل معاد

نقطه مقابل یهود دنیاگرا، مسیحیان دنیاگریزند که ممحض در عقل معاد شده‌اند و سعادت را در ترک دنیا می‌بینند. آن‌ها بیش از ده قرن بر اروپا حاکم بودند و چنان تمدن قرون وسطایی را رقم زدند که افراطشان در دنیاگریزی، بسیاری را از دین گریزان کرد و سرانجام مردم اروپا به ستوه آمدند و با جریان مدرنیته، حاکمیت کلیسا را به انزوا کشاندند. خدا در وصفشان گفته:

«وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها فَآتَيْنَا الَّذينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُون[3]؛

و رهبانيّتى را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان واجب نکرده بودیم؛ گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حقّ آن را رعايت نكردند؛ از اين رو ما به كسانى از آن‌ها كه ايمان آوردند پاداششان را داديم؛ و بسيارى از آنها فاسقند!»

 

عقلانیت اسلامی و مدیریت زمان

مسلمانان نه مثل یهودِ دنیاگرا و نه مثل مسیحیانِ دنیا گریزند، بلکه «امت وسط» هستند[4] که روششان در زندگی، تعادل بین امور دنیا و آخرت است و این بایستی در «مدیریت زمان» و «برنامه‌ریزی‌ها» و خصوصاً «تدبیر امور» لحاظ شود. در این باره خداوند در قرآن فرموده:

«وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا؛

و در آنچه خدا به تو عطا کرده، سراى آخرت را بطلب [عقل معاد]؛ و بهره‌‏ات را از دنيا فراموش مكن‏ [عقل معاش].»

امام حسن مجتبیٰ (علیه السلام) فرمودند:

«برای دنیایت طوری عمل کن که انگار تا ابد زندگی می‌کنی و برای آخرتت طوری عمل کن که انگار فردا می‌میری[5]

و امام رضا (علیه السلام):

«از ما نیست کسی که دینش را برای دنیایش و دنیایش را برای دینش رها کند‏[6]

این تعالیم به ما شاخصه‌ی یک زندگی سعادتمند بر پایه‌ی تعادل بین دنیا و آخرت (عقل معاش و عقل معاد) را می‌آموزد و مدیریت زمانی موفق است که از چنین الگوی متعادلی در عقلانیت بهره‌مند باشد. عقلانیتی که هم به تدبیر معیشت و هم به عاقبت انسان توجه کند و الا مصیرش[7] به انحطاط است.

 

عقل معاد در مدیریت زمان

باقری در آستانه‌ی ۴۰ سالگی از عمر خود به سر می‌برد. ناگهان به خودش می‌آید که:

«قرار است چقدر عمر کنم؟ اگر تا هشتاد سالگی زنده بمانم، این یعنی تا الآن نیمی از زندگیم را گذراندم و مشرِف بر نیمه‌ی پایانی عمر خود هستم.»

ناگهان اضطرابی سراپایش را می‌گیرد و نسبت به وضعیت زندگیش احساس بی‌ثباتی می‌کند. این فکر‌ها از سرش می‌گذرد که:

  • در این وضعیت بی‌ثبات، چطور به ثبات برسم؟
  • اگر روزی ناتوان شوم، چطور خرج زندگیم را دربیاورم؟
  • بچه‌هایم چه می‌شوند؟
  • اگر روزی مُردم تکلیفم چه می‌شود؟
  • چه می‌شد اگر از سال‌ها قبل این کار‌ها را نمی‌کردم یا آن کار را بیشتر انجام می‌دادم؟
  • و ده‌ها سؤال استرس‌زای دیگر…

این اضطراب، اصطلاحاً «بحران میانسالی» نام دارد که معمولاً در بازه‌ی ۳۵ تا ۵۵ سالگیِ بسیاری از انسان‌ها رخ می‌دهد و البته هستند تعدادی که این بحران را زودتر یا دیرتر تجربه می‌کنند. مسأله این است که چگونه طوری زندگی کنیم که مثل باقری‌ها، گرفتار «بحران میان‌سالی» نشویم یا کمتر تجربه‌اش کنیم؟ پاسخ در دو کلمه است: «ذکر مرگ»، حقیقتی که به ما یادآوری می‌کند قدر لحظه لحظهٔ زندگی که خدا به ما عطا کرده بدانیم و برای هر انتخابی، تصمیمات حساب شده بگیریم. تصمیماتی که در آینده پیشمانی به همراه نداشته باشد و این نیازمند عاقبت‌اندیشی در هر انتخابی است مثل:

  • پسر مجرّدی که با دختر مردم، ارتباط نمی‌گیرد چون با خودش فکر می‌کند: «اگر روزی دختر دار شدم، دوست ندارم بی‌شرفی با ناموسم ارتباط بگیرد.»
  • خانم فرهیخته‌ای که با وجود مشغله‌های تدریس، انتخاب می‌کند برای فرزندانش وقت بگذارد چون نمی‌خواهد بچه‌هایش با کمبود محبت‌های مادرانه بزرگ شوند.
  • مرد متأهلی که برای بی‌نیازی خانواده‌اش، در کنار کار، انتخاب می‌کند مهارت‌هایی بیاموزد که عاقبت بر کیفیت معیشتش اثر مثبت بگذارد.
  • و میلیاردها عاقبت‌اندیشی دیگر…

عادت به «عاقبت اندیشی» در تک تک انتخاب‌های زندگی، نشان از بلوغ فکری و موجب سعادت در زندگی می‌شود و این همان «عقل معاد» است. همین الآن نگاهی به «مخزن ایده‌ها»ی خودتان بیندازید و تک تک ایده‌هایتان را «عاقبت اندیشی» کنید و برای هر ایده این سؤال را بپرسید: «چرا باید این کار را انجام دهم؟» هر چقدر بیشتر در طرح این سؤال و پاسخ به آن مهارت یابیم، احتمال این که در آینده از انتخاب‌هایمان پشیمان نشویم بیشتر است، زیرا بخشی از بحران میانسالی مربوط به سؤالات بنیادین زندگی (یا همان عقل معاد) است[8] مثل:

«از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می‌روم آخر؟…»

و بخشی دیگر مربوط به وضع معیشت (یا همان عقل معاش) است که در این باره باید به ارزشمند‌ترین کارها اولویت داد. موضوعی که در ادامه تبیین می‌شود.

 

عقل معاش در مدیریت زمان

صابر در آستانه‌ی ۳۰ سالگی عمر خود قرار گرفته و از این که هنوز وضعیت زندگیش به استقراری نرسیده حسّ ناخوشی سراپایش را گرفته است. البته هنوز بحران میانسالی را تجربه نکرده ولی اگر دیر بجنبد، زودا که به این تجربه خواهد رسید. وی برای امرار معاش، کارمند یک اداره است و چون مدرک قابل توجهی ندارد، حقوقش برای مخارج زندگی کافی نیست. در یک خانه‌ی اجاره‌ای نشسته و افزایش سالانه‌ی اجاره‌ها از افزایش سالانه‌ی حقوقش سبقت گرفته و همین تورم، استرسی مازاد بر سایر استرس‌ها شده است. روزی مشکلاتش را با مدیرش در میان گذاشت و از او افزایش حقوق خواست.

مدیر به او گفت: «اگر تو هزینه‌هایی در زندگی داری، این اداره‌ای که من و تو در آن کار می‌کنیم هم هزینه‌هایی دارد و متعهد است حقوق همه‌ی ما را سر ماه بدهد. [بعد از مکثی کوتاه ادامه داد] بیا منصفانه فکر کنیم، اگر بر حقوقت اضافه کنیم، آیا می‌توانی یک و نیم برابر همین مبلغ را به سازمان ما برگردانی؟»

صابر جا خورد و بهت زده گفت: «چه‌جوری؟»

مدیر گفت: «اصلاً تو همین الآن، برای سازمان خودت، آیا یک و نیم برابر بیشتر از حقوقت بازدهی داری؟»

صابر گفت: «من که در بخش فروش و بازاریابی نیستم.»

مدیر گفت: «تو هر بخشی که هستی! آیا روال کارها را برای کارمندان تسهیل کرده‌ای؟ آیا راندمان کارت هزینه‌ای را از سازمان کم کرده؟ اگر به من ثابت کنی که بازدهی کارت یک و نیم برابر بیشتر از حقوق توست، همین الآن حقوقت  را دو برابر می‌کنم.»

صابر به فکر عمیقی فرو رفت و بعد از ۵ ثانیه گفت: «من باید چه کار کنم؟»

مدیر لبخندی زد و گفت: «باید کارهایی انجام دهی که ارزش سازمان ما را بالا ببرد!»

صابر: «کار ارزشمند از نگاه شما چجوری هست؟»

مدیر: «هر کاری که ارزش داشته باشد، یعنی ارزی به سازمان بیفزاید یا هزینه‌ای را کاهش دهد. مثلاً اگر تو با مدیریت درست زمان کاری کنی پروژه‌ای دو ماهه، یک ماهه تمام شود، هزینه‌ی سازمان در این پروژه را نصف کرده‌ای؛ و چون بودجه‌ی ما از بیت المال هزینه می‌شود، این صرفه جویی در بیت المال برای ما ارزشمند است.»

صابر به فکر عمیقی فرو رفت. مدیر ادامه داد: «برای ما کارمندانی ارزش دارند که ارزش کارشان در یک ساعت، حداقل معادل دو کارمند معمولی باشد و حاضریم برای چنین اشخاصی هزینه کنیم و برایشان برنامه‌های ارتقایی تا سطح مدیریت داریم.»

صابر: «یعنی منظورتان بیشتر کار کنیم؟»

مدیر:‌ «شدّت کار برای ما مهم نیست! کیفیّت کار مهم است.»

صابر کمی گیج شده بود و سرش را خاراند. مدیر افزود: «کیفیت کارت بستگی به این دارد که مهارت‌های ارزشمندی مثل مدیریت زمان بلد باشی. آن وقت ارزش کارت در یک ساعت معادل دو ساعت کارمند معمولی می‌شود.»

صابر: «چجوری؟»

مدیر: «ما استخدامت کردیم تا خودت به ما بگویی چجوری!»

این جمله‌ی پایانی از مدیری با تجربه به طور هدفمند مطرح شد تا خلاقیت، خوداتکایی و تصمیم درست را به کارمندش محوّل کند. صابر با این گفت و گو، افق‌های تازه‌ای برایش باز شد و تازه متوجه شد که چه خلأ‌هایی دارد. او در گذشته‌اش کارهای مهمی انجام داده بود ولی هیچ ارزشی به زندگیش نمی‌افزود چون الآن قادر نیست ارزی به دیگران بیفزاید.

 

کار مهم یا ارزشمند؟ کدام یک در عقل معاش؟

نکته‌ی بسیار ظریفی هست که خیلی‌ها از آن غافلند و آن این که، کار مهم غیر از کار ارزشمند است. خیلی‌ها درگیر کارهای مهم هستند، مثل دانشجویی که برای گرفتن نمره، کتابی که استادش لازم دانسته، مطالعه می‌کند ولی این کتاب هیچ ارزشی برای زندگی خودش و دیگران ندارد. اگر می‌خواهید در وضعیت زندگی موفق شوید، می‌بایست ذهنیت شما از «اهمیت» به «ارزشمندی» تغییر کند.

شاید برای برخی از خوانندگان عجیب باشد که در این نوشتار، «ارزشمندی»، با «ارز» و «پول» برابر شده و بگویند: «زندگی ارزش‌هایی بیش از پول دارد!» بله خیلی چیزها در زندگی هست که از پول ارزشمندتر است مثل «خانواده». در این باره از امام رضا (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:

«الْكَادُّ عَلَىٰ عِيَالِهِ كَالمجَاهِدِ فِي سَبِيلِ الله‏[9]؛

کسی که برای خانواده‌اش پافشاری در طلب رزق کند، همانند مجاهد في سبیل الله است.»

این «کَدّ[10]» و «پافشاری در طلب رزق» فقط شدّت برای کسب درآمد نیست، بلکه شامل این نکته هم می‌شود که تلاش کنیم کیفیّت کارمان بیشتر شود به نحوی که ارزش یک ساعت کارمان معادل چند نفر شود. برای روشن‌تر شدن موضوع به این تمثیل توجه کنید:

مرد ۴۰ ساله‌ای در سال ۱۳۹۰ شمسی، برای کاری ۱۲ ساعته، ۸۰۰ هزار تومان در ماه حقوق دریافت می‌کرد. او هر روز از ۶ صبح تا ۶ عصر سر کار بود و چون حقوقش کفاف مخارج خانواده، خصوصاً اجارهٔ منزلش را نمی‌داد، مجبور بود از ۶ عصر تا ۱۰ شب تاکسی کار کند. شب‌ها هم از شدّت خستگی، هیچ انرژی برای همسر و سه فرزند ۶ ساله و ۱۰ ساله و ۱۳ ساله‌اش نداشت. فوراً می‌خوابید چون فردا صبح زود باید سر کار برود. بعد از گذشت ۱۰ سال، روزی با او تماس می‌گیرند که «پسر دومت در کلانتری است.» بعد از حلّ و فصل موضوع، با عصبانیت پسرش را عتاب می‌کند و در لابه‌لای صحبت‌ها متوجه می‌شود که وی بر اثر رفاقت‌های ناباب، گرفتار بزهکاری و اعتیاد شده است. همین که ریشه‌ی مشکل را دنبال می‌کند متوجه می‌شود پسر بزرگ‌ترش هم گرایش به عرفان‌های کاذب و گروه‌های آتئیستی[11] یافته است. این معضلات، هزینه‌هایی سنگین‌تر از مخارج زندگی برای پدری‌ست که هیچ وقت فرصت نکرد برای بچه‌هایش وقت بگذارد، چون ارزش کار او آنقدر پایین بود که مجبور بود ساعات بیشتری کار کند تا نیازهای خانواده‌اش را تأمین کند. بیاییم با نگاهی تحلیلی، این معضل را بررسی کنیم:

این پدر زحمتکش در سال ۹۰، حدوداً ۳۱۲ ساعت در ماه، کار ثابت داشت. او کار بسیار مهمی انجام می‌داد ولی ارزش کارش معادل ۲۵۶۴ تومان در ساعت بود که ارزش بسیار کمی دارد. وی برای جبران این کمبود، به خاطر خانواده‌اش بیشتر کار کرد، ولی در واقع خانواده‌اش را فدای کار بیشتر کرد و در بلند مدّت هزینه‌های سنگین‌تری بر او تحمیل شد. فرزندان عزیز‌تر از جانش با فرهنگی فاسد تربیت شده بودند که همین امر بر استرس‌های این پدر افزود. اگر او از همان موقع هوشمندانه فکر می‌کرد و به جای این که خودش را با کارهایی مهم مشغول کند، بر ارزش کارش تمرکز می‌کرد، یعنی با یادگیری مهارت‌های ارزشمند، بر ارزش ساعات روزانه‌اش می‌افزود، دیگر نیازی به فدا کردن خانواده‌اش نداشت.

بنابراین پول نه در ذات خودش، بلکه در خدمت خانواده و بسیاری از مفاهیم انسانی دیگر ارزش دارد و ما باید مراقب باشیم برخی از گزاره‌های رایج در جامعه، ما را شبیه به مسیحیان راهب دنیا نکند، همچنان که باید مراقب باشیم همچون یهود راغب دنیا نشویم.

 

جمع بندی

شما چطور؟ آیا تا به حال ارزش ساعات کاری روزانه‌ی خود را محاسبه کرده‌اید؟ آیا زمان کافی برای گذراندن وقت با خانواده را دارید؟ آیا تا به حال به این فکر کرده‌اید که چگونه ارزش کار روزانه‌ی خود را بالاتر ببرید؟ یعنی با همان کمیت زمانی، کیفیت کارتان طوری باشد که بازدهی آن، شما را از فدا کردن زمان‌های خانواده، بی‌نیاز کند و آن قدر درآمد داشته باشید که بتوانید نیازهای اساسی زندگی‌تان را (مثل لباس‌های آبرومند، خانه‌ی بزرگ، غذاهای خوب و…) به راحتی تأمین کنید و خانواده‌ی شما محتاج دیگران نشوند.

اولین نکته در مدیریت زمان، عاقبت‌اندیشی و دیگری تمرکز بر کارهای ارزشمند است تا مهم. صابرِ تمثیل ما و آن پدر زحمتکش اگر بینشی نسبت به عواقب کارهایشان داشتند (عقل معاد) و با یادگیری مهارت‌های ارزش آفرین ، رفته رفته بر ارزش کارشان می‌افزودند (عقل معاش)، قطعاً بعد از گذشت ۵ سال جایگاه متفاوتی داشتند و هیچ کس دوست ندارد زمانی که ملَک الموت جانش را گرفت و در آن زندگی تمام اعمالش را نشانش دادند، حسّ پشیمانی و عذاب وجدان سراپایش را بگیرد که «من چرا این جوری زندگی کردم؟» خدایا به تو پناه می‌بریم از این که در محضرت چنین شرمنده شویم.

 


پاورقی

[1] الكافي (طبعة الإسلامية)، محمد ابن یعقوب کلینی، الأصول للکافي، کتاب العقل و الجهل، حدیث ۱،  ج‏۱، ص: ۱۰

[2] سورهٔ مبارکهٔ اسراء، آیهٔ ۴

[3] سورهٔ مبارکهٔ حدید، آیهٔ ۲۷

[4] وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً (سوره‌ی مبارکهٔ بقره، آیهٔ ۱۴۳) [ترجمه:] و این چنین [که به شما قبله -و هویت مستقل- دادیم] شما را امتی وسط (برتر و میانه‌رو) قرار دادیم تا ناظر بر مردم (جهان) و مقتدای آن‌ها باشید و حضرت رسول (ص) ناظر بر شما و مقتدای شما باشد.

[5] اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لِآخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَدا (كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص: ۲۲۷-۲۲۸؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص: ۱۵۶).

[6] لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لِدِينِهِ وَ دِينَهُ لِدُنْيَاه (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا (عليه السلام)، ص: ۳۳۷؛ شیخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص: ۱۵۶).

[7] مصیر به یک معنیٰ معادل «شدن» یا «مقصدِ شدن» است.

[8] بحثی که در فصل «هدف‌گذاری» بیشتر به آن خواهیم پرداخت -إن‌شاءالله-.

[9] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص: ۲۰۸؛ نیز چنین روایتی از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است (ر.ک: الكافي (طبعة دار الكتب الإسلامية)، ج‏۵، ص: ۸۸).

[10] «کدّ» در لغت عرب یعنی شدت در عمل و اصرار در تلاش برای چیزی خصوصاً کسب درآمد (ر.ک: کتاب العین، خلیل ابن احمد فراهیدی؛ لسان العرب، ابن منظور و مجمع البحرین طریحی؛ ماده‌ی کدد).

[11] Atheist یک گرایش فکری الحادی است که منکر وجود خدا در عالم می‌شود.

به دیگران بفرستید

مهدی سلیمی

مهدی سلیمی

محقق، نویسنده و مدیر ارتباطات مرکز مطالعات اسلامی علامه عسکری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *